Episodes
Monday Jul 29, 2019
Monday Jul 29, 2019
شهر آتیش گرفته بود، شب و کلاغ شهادت داده بودن کار ابرامه! ابرام هم میگفت بهوالله دست خودم نبود. دیشب داشتم تو بلوار تردد میکردم گریهم گرفت، اشکهام ریخت، زمین گر گرفت، تا سرِ خیابون رفت. پیچید راست، دومین میدون، مستقیم زبونه کشید تا خاطراتم.
Wednesday Jul 17, 2019
Wednesday Jul 17, 2019
چند روز پیشها ابرام وایستاده بود داشت از پشت پنجره کوچه رو نگاه میکرد. خیلی نگاه میکرد... نگران شدم، رفتم پیشش، گفتم چیه، چی شده، یه ساعته پای پنجرهای؟ گفت اونجا، وسط کوچه. یکی وایستاده داره فحش میده.
Sunday Jul 14, 2019
Sunday Jul 14, 2019
گفت هر چی گل بیاریم و گل بیارن، مردهها که دیگه زنده نمیشن! امروز بایست یه کاری واسه هم بکنیم، نه بعد از رفتنها!
Sunday Jul 14, 2019
Sunday Jul 14, 2019
امشب تو هم باهام بیا ابرام. خونه نمونیم. تو خونه خسته میشیم؟! بیا بریم یه کم هم توُ کوچه خسته بشیم! شبهای کوچه عین شبهای هیچجا نیست. تاریکیِ خودش رو داره لامذهب! قشنگ میشه توُش گم شد.